اخیرا بعد از تمام شدن پروژه اورهال پالایشگاه اصفهان٬ پروژه اورهال پالایشگاه اراک در دست راه اندازی است. سنت کارفرما برای تدارک پروژه٬ شروع پروسه اسم نویسی و به اصطلاح قرارداد بستن با کارگران پیمانی پالایشگاه اصفهان برای پروژه های پالایشگاه دیگر چون اراک و بندر عباس است. از آنجا که پروژه اورهال یکی از سه یا چهار فرصت کاری کارگران پیمانی در سال برای داشتن حداقل درآمدی است٬ کارفرما با آگاهی به این شرایط شروع به سردواندن کارگران بر سر دستمزد پایین تر میکند. این در شرایطی است که پالایشگاه اراک از نظر ایمنی به شدت زیر خط استاندارد است. بطوریکه بعضی از کارگران تعریف می کنند موقع حادثه حتی یک جرثقیل برای نجات کارگران در ارتفاع وجود ندارد و کارگری با لباس خیس و آغشته به مواد مشتعل نفتی در ارتفاع شصت متری در آخرین اورهال پالایشگاه اراک خود مجبور به نجات خود شده است! این در حالی است که عین همین حادثه در اورهال اصفهان منجر به مرگ و آسیب دیدگی شدید کارگران شد.
با وجود این شرایط سخت و جانفرسا کارفرما برای پر کردن جیب پرنشدنی اش حمله جدیدی به دستمزدهای کارگران اورهال شروع کرده است. دستمزد توافقی کارگران روزی بیست و پنج هزار تومان بوده است که در اورهال اصفهان گرفته اند. دستمزد اعلام شده برای قرارداد جدید بی شرمانه بیست هزارتومان اعلام شد و با چانه زدن دسته ای از کارگران به بیست و سه هزار تومان رضایت دادند. دلیل یکی از آنها این بود که همین هم درد من را برای دو سه ماهی دوا می کند و حداقل می توانم کرایه سرپناه پنجاه هزار تومانی را بدهم. عده ای از کارگران که به این دستمزد راضی نشدند با پیشنهاد دیگری روبرو شدند که بر اساس ساعتی دوهزار تومان بسته می شد. البته در این قرارداد روزی 13 ساعت کارگران باید کار کنند که با احتساب حذف ساعت غذا چیزی شبیه همان روزی بیست و سه هزار تومان می شود. این پیشنهاد سریعا از سوی کارگران رد شد و کارفرما هم برای اینکه به راه اندازی پروژه ضربه نخورد با بیست و پنج هزار تومان برای دسته اس محدود موافقت کرد. در این میان دو دستگی بین کارگران بوجود آمد. عده ای به رفقایشان اعتراض کرده اند که چرا دستمزد بیست و سه هزار تومان را قبول کرده اید و این یک نوع عقب نشینی است که به ضرر همه ما تمام می شود. دسته دیگر اقامه دلیل می کنند که ما مجبور به عقد هر نوع قراردادی هستیم و این اجبار از تامین مایحتاج زندگی ریشه می گیرد!
قبل از هر چیزی به جای سر دادن هر شعار غیر زمینی برای اعتراض نسبت به دستمزد کارگران باید چند نکته را مد نظر داشته باشيم. هر سکه روی دیگری هم دارد. اولا قبل از اینکه کارگران به فروش نیروی کار خود محتاج باشند کارفرما بیشتر از هر موجودی به کار آنها محتاج است. اداهای توخالی کارفرما حرف دیگری می زند اما حقیقت چیز دیگری است. به ازای هر روز عقب افتادن هر پروژه ای کارفرما به اندازه ده برابر کسری دستمزد کارگران ضرر می کند. یعنی اگر بر فرض مثال 1000 کارگر اورهال روزی دو هزار تومان کمتر بگیرند و پروژه سر وقت شروع شود٬ این سودی نزدیک روزى دومیلیون تومان و به احتساب بیست روز تا یک ماه چیزی حدود 40 تا 60 میلیون کارفرما به جیب می زند که مسلما پول صرف خرید نیروی کار و وسایل تولید و زمینه استثمار دوباره کارگران می شود. اما با محاسبه هر روز پولی که کارفرما برای اجرای پروژه اورهال از شرکت نفت می گیرد٬ تقسیم بر روزهای کاری که کارفرما قصد کوتاه کردن اتمام پروژه می کند٬ چیزی حدود 600 تا 700 میلیون تومان (میزان حداقل قرارداد- چرا که قرارداد واقعی نزدیک یک میلیارد تومان یا بیشتر است) تقسیم بر بیست روز حدود شصت میلیون تومان تا صد و بیست میلیون تومان به کارفرما ضرر می زند. از آنجا که کارفرما به نیروی متخصص نیاز دارد و تامین این نیرو کار آسانی نیست٬ و همین مساله باعث تامین نیرو از کارگران در اصفهان و نه اراک می شود٬ کارگران از این قدرت برخوردارند تا با استفاده از ضعف کارفرما در اتلاف وقت و نبود نیروی متخصص دستمزدی بالاتر از روزی بیست و پنج هزار تومان بگیرند. حتی روزی چهار هزار تومان به احتساب کار شاقی که در اورهال از گرده کارگر می کشند از یک دهم سودی که به کارفرما و شرکت پیمانی می رسد باز هم چیزی کمتر است.
مسلم است کارفرما برای به جیب زدن سود بیشتری از فضای روانی فقر و بیکاری و نيازهاى مبرم کارگران حداکثر استفاده و يا سو استفاده را میکند. اما از آنجا که طرف مقابل هم نياز فورى دارد و ظاهرا کارگران بايد برسر دستمزد پيشنهادى توافق کنند٬ ميتوانند با اتحاد با هم اين امر را متحقق کنند. ما ضرورتى ندارد به همديگر اعتراض کنيم. اين نتيجه و دو نرخى بودن دستمزد محصول عدم اتحاد همه ماست. علت جائى ديگر است. ما همديگر و موقعيت وخيم زندگى مان را درک ميکنيم و همين نياز ما را به سمت اين کارهاى خطرناک ميکشاند. در نتيجه اعتراض به همديگر موضوعيت ندارد و تنها دو دستگى ايجاد ميکند که ميتواند به نفع کارفرما تمام شود. فقر و استیصال قدرت اعتراض انسان را ضعیف می کند اما در نبود هر اعتراضی گردنکشی سرمایه دار هم بیشتر میشود. چرا که تنها اصل مقدسش سود است. کارگران باید اختلافات خود را به جدل علیه سرمایه بدل کنند. به قول مارکس اختلافات طبقه کارگر حل شدنی است اما تضاد کارگر و سرمایه حل ناشدنی است. این وظیف بر دوش کارگران با تجربه تر است که تامين کننده اتحاد کارگران و منفعت واحدشان در مقابل کارفرماها و سرمايه داران باشند. *